راه فوتبال در گناوه، قصه‌ای که تمام شد
راه فوتبال در گناوه، قصه‌ای که تمام شد

گناوه‌آنلاین- مرتضی خضری: فوتبال، قرارم را بی‌قرار می‌کند. فوتبال، چشمانم را در مسیر خود به بازی می‌گیرد. فوتبال، نگاهم را گاهی چپ می‌کند و گاهی راست. فوتبال با دلم بازی می‌کند، گاهی می‌بردم و گاهی می‌برمش، چه حالی می‌کند دلم با این فوتبال. به مرور خاطرات فوتبال گناوه می‌پردازم؛ کهنه کتابی‌ست این فوتبال اما تمام […]

گناوه‌آنلاین- مرتضی خضری: فوتبال، قرارم را بی‌قرار می‌کند. فوتبال، چشمانم را در مسیر خود به بازی می‌گیرد. فوتبال، نگاهم را گاهی چپ می‌کند و گاهی راست. فوتبال با دلم بازی می‌کند، گاهی می‌بردم و گاهی می‌برمش، چه حالی می‌کند دلم با این فوتبال. به مرور خاطرات فوتبال گناوه می‌پردازم؛ کهنه کتابی‌ست این فوتبال اما تمام صفحاتش تازه و نوست. من به این فوتبال، به لبخندها و اشک‌هایش، به باختن‌ها و بردن‌هایش، به جنگ‌ها و صلح‌هایش، به حسرت‌هایش، به این خواب تا ابد خوش، همیشه مشکوکم.

در فوتبال گناوه دیگر نه محمد افتخاری سر می‌زند و نه احمد دشتیان شوت؛ نه محسن معصومی کاشته می‌زند و نه علی کشانی دریبل‌؛ نه هوشنگ حبشی فرار می‌کند و نه محمد صفایی میدان‌داری؛ نه ابراهیم شهری می‌سازد و نه قیصر گل می‌زند؛ نه علی‌کرم گرنه فریاد می‌زند و نه عباس امیری لین آبی می‎‌چیند؛ نه محمد هاشم لیراوی چنین و چنان می‌کند و نه محمود حیات داودی سوت می‌زند؛ نه عبدالعزیز افتخاری می‌نویسد و نه محمد کشت‌ورز جریمه می‌کند؛ نه سلطان شیرجه می‌زند و نه محمدحسن مومنی زاویه را می‌بیند؛ نه مجید خرمی در فوتبال است و نه بهمنیار بشخور تیم می‌سازد؛ نه ناصر ابراهیمی بازوبند می‌بنند و نه حسن علی هنرکار تیم می‌بندد؛ نه محمد گرگی با شهباز می‌رقصد و نه سیدنصراله کاظمی با پاس می‌لرزد؛ نه احمد رسولی روی خط استارت است و نه حسین بنگی می‌تازد؛ نه جلیل سوقی تعصب را معنی می‌کند و نه عبدالرضا عمادی برگردون می‌زند؛ نه سیدباقر حسینی حقیقی نفس می‌کشد و نه صدراله شمسی می‌خندد.

خبری از خیلی‌ها نیست؛ منوچهر امیری رفته است، احمد بایستی همچنان آرام اما کمی غمگین است، حسین پناهی نسب خاطرات علی‌رضا را مرور می‌کند. حسن زارعی در خود پیچیده است، حیدر مظفری در آلبوم‌هایش غرق است، کیخسرو نصرتی یادداشت‌هایش را ورق می‌زند و عبدالرضا شیری مسافر است. حمید ولی‌زاده گاهی شاد و گاهی غمگین می‌خواند و محمد فرهنگی هنوز دل در گرو پرواز عقاب دارد. ماندنی براتی خانه بدوش است و کاظم فروتن در خانه ابدی. این‌ها حاصل نسل عاشقی بودند.

در این فوتبال، علی لاری به خاک سپرده شده است و حسن بهرسی از خاطره‌ها رفته است. دیگر کسی از هوش مصطفی شنبدی در درون دروازه نمی‌گوید و کسی به فکر ماشااله موسایی نیست. کسی نمی‌داند احمد محترمی کجاست و کسی سراغی از علی قائدمقام نمی‌گیرد. کسی چه می‌داند حسین دریاگرد کی بود و منصور ابراهیمی کجا بازی می‌کرد. کسی نمی‌داند سلیمان محمدی در دروازه پرسپولیس سر می‌داد و کسی نمی‌داند ماشاله ملک زاده عالی بود. کسی اقتدار حمید امیری را نمی‌بیند و فرارهای مسعود شمسی هم به اتمام رسیده است. کسی نمی‌داند محمد فریدونی چرا این همه دوید و کسی نمی‌داند محمد پولادی چه حالی دارد. کسی نمی‌داند عیسی بحری چرا نیست و کسی درد محمدحسن زنگنه را نمی‌فهمد. کسی تکل‌ها علی سامخانی را نمی‌بیند و کسی با فوتبال یعقوب غلامعلی‌زاده آشنا نیست. کسی مختار غلامی را به یاد ندارد و کسی اسفندیار یوسفی(سیا) را ندیده است. کسی نمی‌داند چرا آن قصه به اتمام رسید.

  • نویسنده : مرتضی خضری
  • منبع خبر : یاران سبز